فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Missionary

ˈmɪʃeri ˈmɪʃənri
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    missionaries

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • countable
    مبلغ مذهبی، وابسته به مبلغین، وابسته به هیئت اعزامی
    • - the missionary hospital in Esfahan
    • - بیمارستان میسیونری در اصفهان
    • - Two of the missionaries were arrested.
    • - دو تا از مبلغین مذهبی را بازداشت کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد missionary

  1. noun person who aids, does religious work
    Synonyms: apostle, clergy, clergyperson, converter, evangelist, herald, messenger, minister, missioner, pastor, preacher, promoter, propagandist, proselytizer, revivalist, teacher

ارجاع به لغت missionary

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «missionary» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/missionary

لغات نزدیک missionary

پیشنهاد بهبود معانی