فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Missionary

ˈmɪʃeri ˈmɪʃənri

شکل جمع:

missionaries

معنی و نمونه‌جمله‌ها

countable

مبلغ مذهبی، وابسته به مبلغین، وابسته به هیئت اعزامی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

the missionary hospital in Esfahan

بیمارستان میسیونری در اصفهان

Two of the missionaries were arrested.

دو تا از مبلغین مذهبی را بازداشت کردند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد missionary

  1. noun person who aids, does religious work
    Synonyms:
    teacher minister messenger preacher promoter evangelist converter apostle clergyperson clergy pastor herald missioner propagandist revivalist proselytizer

ارجاع به لغت missionary

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «missionary» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/missionary

لغات نزدیک missionary

پیشنهاد بهبود معانی