شکل جمع:
assignmentsوظیفه، مأموریت، مسئولیت
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
the reporter's assignment was to interview the congressman
وظیفهی محوله به خبرنگار عبارت بود از مصاحبه با نمایندهی کنگره
she has gone to Italy on a special assignment.
او برای یک مأموریت ویژه به ایتالیا رفته است.
واگذاری، انتقال قانونی، حواله، تخصیص اسناد
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the assignment of land to landless farmers
تقسیم زمین میان کشاورزان بیزمین
تکلیف درسی، مشق
This teacher gives hard assignments.
این معلم تکلیفهای مشکلی میدهد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «assignment» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/assignment