director, manager, principal, editor, superintendent, boss, headmaster, administrator, operator, head, executive
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
شاگردان دستهجمعی نزد مدیر رفتند.
The students went in a body to the principal.
کارگران خواهان برکناری مدیر جدید شدند.
The workers requested the dismissal of the new manager.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «مدیر» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/مدیر