با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

مسئول به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

متصدی

فونتیک فارسی

mas'ool
اسم
in charge, custodian, attendant, authority, involved, director, controller, gaffer, keeper

- او مسئول استخدام است.

- He is in charge of recruitment.

- در اینجا مسئول کیست؟

- Who is in charge here?
پاسخگو

فونتیک فارسی

mas'ool
اسم
responsible, accountable, liable, amenable, answerable, chargeable, warden, accredited

- هر فرد مسئول اعمال خویش است.

- Each individual is responsible for his own actions.

- شما مسئول خواهید بود.

- You will be held accountable.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد مسئول

ارجاع به لغت مسئول

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «مسئول» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/مسئول

پیشنهاد بهبود معانی