مدیر به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

اداره‌کننده

فونتیک فارسی

modir
اسم
director, manager, principal, editor, superintendent, boss, headmaster, administrator, operator, head, executive

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

- شاگردان دسته‌جمعی نزد مدیر رفتند.

- The students went in a body to the principal.

- کارگران خواهان برکناری مدیر جدید شدند.

- The workers requested the dismissal of the new manager.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد مدیر

ارجاع به لغت مدیر

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «مدیر» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/مدیر

لغات نزدیک مدیر

پیشنهاد بهبود معانی