آخرین به‌روزرسانی:

متصدی به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

بر عهده گیرنده‌ی یک کار، سرپرست، مسئول، عهده‌دار تصدی

فونتیک فارسی

motasaddi
اسم

in charge, operator, attendant, crewman, custodian, keeper, tender, curator, incumbent, handler, holder, occupant, officer

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

متصدی اینجا کیست؟

who is in charge here?

متصدی شدن

to take charge of, to accept the management of, to become incumbent

نمونه‌جمله‌های بیشتر

متصدی کردن

to put in charge of, to make responsible for

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد متصدی

  1. مترادف:
    سرپرست مأمور مسئول گماشته عهده‌دار

ارجاع به لغت متصدی

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «متصدی» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/متصدی

لغات نزدیک متصدی

پیشنهاد بهبود معانی