سمت، عنوان
His official designation is Chief Financial Officer.
سمت رسمی او مدیر ارشد مالی است.
His official designation is "Director of Internal Affairs."
عنوان رسمی او «مدیر امور داخلی» است.
تعیین، تخصیص
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the designation of parking areas for the handicapped
تخصیص محل پارکینگ برای معلولین
The designation of the new park was met with excitement from the community.
تعیین این پارک جدید با استقبال مردم مواجه شد.
انتصاب، تعیین، انتخاب (شخص)
His designation as the leader of the party occasioned a great deal of objection.
انتصاب او بهعنوان رهبر حزب با مخالفتهای زیادی همراه بود.
Her designation as the company's new CEO came as a surprise to many.
انتخاب او به عنوان مدیرعامل جدید این شرکت برای بسیاری تعجبآور بود.
شناسه، علامت
The designation on the map indicated a popular hiking trail.
علامت روی نقشه یک مسیر پیادهروی محبوب را نشان میدهد.
The architect used different colors to indicate each room's designation on the floor plan.
معمار از رنگهای مختلف برای نشان دادن علامت هر اتاق در نقشهی طبقه استفاده کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «designation» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/designation