فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Allocation

ˌæləˈkeɪʃn ˌæləˈkeɪʃn

شکل جمع:

allocations

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable C2

اختصاص، تخصیص، توزیع، تقسیم

the allocation of money for building schools

تخصیص پول برای ساختن مدرسه

We need to revisit the allocation of tasks within our team to improve collaboration.

ما باید تقسیم وظایف در تیم خود را برای بهبود همکاری بازنگری کنیم.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The allocation of funds for the project was carefully planned out.

تخصیص بودجه برای این پروژه بادقت برنامه‌ریزی شده بود.

noun countable C2

سهم، سهمیه، بودجه، حصه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

Each department received a specific allocation of resources for the quarter.

هر بخش بودجه‌ی خاصی از منابع را برای سه ماه دریافت کرد.

The allocation of tickets for the event was limited, so they sold out quickly.

سهم بلیت‌های این رویداد محدود بود؛ بنابراین آن‌ها به‌سرعت فروخته شدند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد allocation

  1. noun distribution
    Synonyms:
    share portion quota ration allotment apportionment appropriation

Collocations

cost allocation

سرشکن هزینه، تخصیص هزینه

لغات هم‌خانواده allocation

  • noun
    allocation

ارجاع به لغت allocation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «allocation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/allocation

لغات نزدیک allocation

پیشنهاد بهبود معانی