فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Assignation

ˌæsɪɡˈneɪʃn ˌæsɪɡˈneɪʃn

معنی و نمونه‌جمله‌ها

تعیین وقت، قرار ملاقات، واگذاری، میعاد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

The assignation of this poem to Poe is questionable.

نسبت دادن این شعر به «پو» مشکوک است.

his assignation with his mistress

ملاقات سری او با معشوقه‌اش

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد assignation

  1. noun clandestine meeting
    Synonyms:
    appointment date engagement rendezvous tryst affair secret meeting illicit meeting one-night stand quickie heavy date love nest

ارجاع به لغت assignation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «assignation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/assignation

لغات نزدیک assignation

پیشنهاد بهبود معانی