گذشتهی ساده:
assignedشکل سوم:
assignedسومشخص مفرد:
assignsوجه وصفی حال:
assigningواگذار کردن، ارجاع کردن، تعیین کردن، مقرر داشتن، گماشتن
He played the role assigned to him very well.
نقشی را که به او محول شده بود، خیلی خوب اجرا کرد.
I was assigned to watch the road.
مقرر شده بود که من جاده را بپایم.
اختصاص دادن، تخصیص دادن، بخش کردن، قلمداد کردن، ذکر کردن، تعیین کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The bed assigned to me was large but uncomfortable.
تختخوابی که برای من تعیین شده بود، بزرگ بود ولی راحت نبود.
They assigned a day for Thanksgiving.
آنها یک روز را به شکرگزاری تخصیص دادند.
The teacher assigned a new lesson for tomorrow.
معلم درس تازهای را برای فردا تکلیف کرد.
Jealousy was assigned as the motive for that crime.
حسادت به عنوان انگیزهی آن جنایت قلمداد شد.
to assign human attributes to an inanimate object
قائل شدن ویژگیهای انسانی برای جسم بیجان
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «assign» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/assign