فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Hire

haɪr haɪə

گذشته‌ی ساده:

hired

شکل سوم:

hired

سوم‌شخص مفرد:

hires

وجه وصفی حال:

hiring

شکل جمع:

hires

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun B1

کرایه، اجاره، مزد، اجرت، استخدام

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح متوسط

مشاهده

This laborer is worthy of his hire.

این کارگر استحقاق مزد خود را دارد.

They are in the hire of a big corporation.

آنان در استخدام یک شرکت بزرگ هستند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Talented physicians who hire themselves out to the highest bidders.

پزشکان حاذقی که برای هرکه بیشتر پول بدهد، کار می‌کنند.

We had to hire the farm work done.

برای اجرای کارهای مزرعه مجبور بودیم مزد بدهیم.

Tractors go on hire from farm to farm.

تراکتورها در مزارع مختلف کرایه‌ای کار می‌کنند.

boats for hire

قایق کرایه‌ای

verb - transitive

کرایه کردن، اجیرکردن، استخدام کردن، کرایه دادن (گاهی با out )

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

Hiring a taxi costs a little more but it is worth it.

کرایه‌ی تاکسی کمی بیشتر است؛ ولی می‌ارزد.

The factory will hire fifty new workers.

کارخانه پنجاه کارگر جدید خواهد گرفت.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a hired hand

کارگر کشاورزی

the hiring of new teachers

استخدام آموزگاران جدید

a hired killer

آدمکش مزدور

a hired car

ماشین کرایه‌ای

a hired donkey

خر سلاک، الاغ مکاری

I hired a taxi to the airport.

تا فرودگاه یک تاکسی کرایه کردم.

Sorry, all our cars are hired out.

متأسفم همه‌ی ماشین‌های ما به کرایه رفته‌اند.

He hires out horses.

او اسب کرایه می‌دهد.

hire in

به استخدام درآمدن، به کار گماشته شدن

hire out

(به‌ویژه کارگر) روزمزدی کردن، اجیر شدن، مزدور شدن

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hire

  1. verb commission for responsibility, use
    Synonyms:
    employ use utilize exploit engage take on appoint select commission authorize delegate contract for secure obtain procure retain book place put to work fill a position find help bring in bring on board sign on sign up enlist draft give work give job to give a break put on pledge promise lease rent let sublease sublet carry occupy pick ink charter truck with make use of
    Antonyms:
    fire discharge lay off let go

Collocations

for hire (or on hire)

کرایه‌ای، در برابر مزد یا اجرت، سلاکی

hired girl

کلفت (به‌ویژه در خانه‌های روستایی و مزارع)

ارجاع به لغت hire

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hire» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hire

لغات نزدیک hire

پیشنهاد بهبود معانی