گذشتهی ساده:
placedشکل سوم:
placedسومشخص مفرد:
placesوجه وصفی حال:
placingشکل جمع:
placesجا، مکان، محل، نقطه، ناحیه، منطقه، شهر
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کاربردی متوسط
The accident happened in this place.
تصادف در اینجا اتفاق افتاد.
Hammadan is the oldest place in Iran.
همدان قدیمیترین شهر ایران است.
Australia is a big place.
استرالیا سرزمین بزرگی است.
birthplace
زادگاه
Concord Place
میدان کانکورد
How did the accident take place?
آن حادثه چگونه روی داد؟
The meeting did not take place.
جلسه تشکیل نشد.
خانه، منزل، جای زندگی، محل سکونت
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
We are having the party at my place.
مهمانی را در منزل من برگزار میکنیم.
This small apartment is the only place she can afford right now.
این آپارتمان کوچک، تنها جایی است که فعلاً از پس هزینهاش برمیآید.
محیط مناسب، جای خوب، فضای مناسب، بستر مناسب، موقعیت مناسب، فضای ایدهآل
This is no place to live.
اینجا برای زندگی جای مناسبی نیست.
A tavern is no place for a child.
میخانه جای بچه نیست.
a place of learning
جای آموختن
place of entry
محل ورود
مکان، جایگاه، محل، نقطه، موقعیت، جا (نسبت به چیزهای دیگر)
The bone is broken in several places.
استخوان در چندین جا شکسته است.
You should keep your tools in their proper place after use.
بعداز استفاده، باید ابزارهای خود را در محل مناسب نگه دارید.
meeting-place
محل ملاقات
a quiet place
یک مکان آرام
a place of parking
محل توقف اتومبیل
a sore place on the forehead
یک جای دردناک در پیشانی
to mark one's place (in a book)
محل قرائت خود (در کتاب) را نشان کردن
صندلی، جا، جایگاه
She stood in the front place during the ceremony.
درطول مراسم در جایگاه جلویی ایستاد.
The children collected their prizes and then went back to their places.
کودکان، جوایزشان را گرفتند و سپس به صندلیهای خود برگشتند.
جا، مکان (در سر میز)
He laid six places at the table.
او جای شش نفر را روی میز چید.
The host made sure there was a place for everyone at the table.
میزبان، مطمئن شد که برای هر کسی جایی سر میز وجود دارد.
رتبه، مقام، جایگاه، موقعیت، پست
He won third place in the race.
در مسابقه نفر سوم شد.
She hopes to get a place in the bank.
او امیدوار است در بانک شغلی به دست آورد.
In 12.3, the "1" is in the ten's place and the "3" is in the tenth's place.
در شمارهی 12/3 رقم "1" در جایگاه دهگان است و رقم "3" در جایگاه اعشار است.
If I were in his place.
اگر وضع او را داشتم، اگر جای او بودم.
There is always a place for you in our bank.
برای شما همیشه در بانک ما شغل وجود دارد.
She has a high place in the history of aviation.
در تاریخ هوانوردی مقام رفیعی دارد.
He occupies a father's place for me.
برای من او مقام پدر را دارد.
انگلیسی آمریکایی همراه با "some" و "any" در معنای هرجایی یا یکجایی استفاده میشود
She wants to go some place quiet for the weekend.
او میخواهد آخر هفته به یکجای آرام برود.
You can put your bag any place you like.
میتوانی کیف خود را در هرجایی که میخواهی بگذاری.
جایگاه، مقام، رتبه، وظیفه، موقعیت، جای شایسته
It's not my place to criticize her.
وظیفهی من نیست که او را سرزنش کنم.
It is not my place to give her advice.
در جایگاهی نیستم که به او نصیحت کنم.
قرار دادن، گماردن، گذاشتن، جا دادن، نهادن، چیدن، ثبت کردن
She placed the book on the desk.
کتاب را روی میز گذاشت.
I placed an advertisement in the paper.
به روزنامه آگهی دادم.
Place the books properly.
کتابها را درست بچین.
The notice was placed high on the wall.
آگهی را بالای دیوار زده بودند.
to be placed under arrest
تحت توقیف قرار گرفتن
I place my trust in God.
به خدا اتکا میکنم.
I have already placed my order.
قبلاً سفارش خود را دادهام.
to place a child for adoption
بچهای را سر راه گذاشتن برای دادن سرپرستی آن به دیگران
I place its weight at five tons.
من وزن آن را پنج تن برآورد میکنم.
معرفی کردن به شغل، به کاری مشغول کردن، گماشتن، پیدا کردن شغل برای کسی
We have difficulty placing our students.
ما در کاریابی برای دانشجویان خود اشکال داریم.
He was placed in command.
به فرماندهی گماشته شد.
به خاطر آوردن، شناختن، به جا آوردن
I can't place him.
من او را بهجا نمیآورم.
Can you place his face?
قیافهاش یادت میآید؟
رتبه آوردن، در جایگاه قرار گرفتن، مقام آوردن، رتبه کسب کردن، به مقامی رسیدن، در ردهای قرار گرفتن
در انگلیسی بریتانیایی از be placed هم استفاده میشود.
I place her among the world's best writers.
او را در زمرهی بهترین نویسندگان جهان میشمارم.
She placed first in the regional piano competition.
در مسابقهی پیانوی منطقهای، رتبهی اول را کسب کرد.
انگلیسی آمریکایی ورزش جزو سه اسب اول بودن (در مسابقه)
در انگلیسی بریتانیایی از be placed هم استفاده میشود.
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ورزش
He did not place in that contest.
در آن مسابقه جزو سه اسب اول نبود.
Several of her horses have placed consistently in top races.
چند تا از اسبهای او به طور مداوم در مسابقات برتر، جزو سه اسب اول بودهاند.
جای چیز دیگری را گرفتن، جایگزین چیز دیگری شدن
آرامگاه، محل خاکسپاری، مدفن
جای کم نور
(به محلی) پناه بردن، برای بست نشستن یا تحصن (در محلی) اقدام کردن، درخواست تحصن کردن
save a seat (or place) for someone
برای کسی صندلی (یا جا) نگهداشتن
place (or put) trust in someone
به کسی اعتماد کردن
پذیرفته شدن (در دانشگاه/موسسه)، مقامی کسب کردن
به آرامی قرار دادن
جا/مکان پیدا کردن (برای زندگی یا اقامت)
جای خلوت/دنج/تنها
یک جای متعلق به خودم (یک مکان شخصی)
نقطه شروع، محل شروع
ارزش زیادی قائل بودن برای، اهمیت زیادی دادن به
هیچ جا خونهی آدم نمیشه
سفارش دادن
بدست آوردن یک جایگاه، تضمین کردن یک مکان
تغییر اتفاق افتادن، تغییر رخ دادن
مکان مطلوب برای زندگی
a place for everything and everything in its place
... که هر چیزی به جای خویش نیکوست
1- جا دادن (به) 2- در درجهی دوم قرار گرفتن، تحتالشعاع شدن
(امریکا) موفق شدن، به جایی رسیدن
1- در جای معمولی خود (یا خارج از جای معمولی خود) 2- مناسب (یا نا مناسب)، بجا (یا بیجا)
به جای، به نمایندگی از طرف، از سوی، از جانب
پا را از گلیم خود بیرون نگذاشتن، حد خود را شناختن
(کسی را) در جای خود نشاندن، حق کسی را کف دستش گذاشتن
اتفاق افتادن، روی دادن، به وقوع پیوستن، رخ دادن، صورت گرفتن، برگزار شدن
there's a time and place for everything
هر چیزی جای خود دارد
between a rock and a hard place
بین بد و بدتر، در مخمصه، بین پتک و سندان، در وضعیتی بغرنج
گام نهادن در، قدم گذاشتن (در جایی)
have one's heart in the right place
خوش قلب بودن، منظور بدی نداشتن
lightning never strikes twice in the same place
هیچ رویدادی به همان شکل سابق تکرار نمیشود
جای برجسته یا موردعلاقه، موقعیت خوب
there is a time and place for everything
هر چیزی زمان و جای خود را دارد
(انگلیس) مهمترین یا عالیترین چیز بودن، گل سرسبد بودن، سرآمد بودن
گذشتهی ساده place در زبان انگلیسی placed است.
شکل سوم place در زبان انگلیسی placed است.
شکل جمع place در زبان انگلیسی places است.
وجه وصفی حال place در زبان انگلیسی placing است.
سومشخص مفرد place در زبان انگلیسی places است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «place» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/place