گذشتهی ساده:
placedشکل سوم:
placedسومشخص مفرد:
placesوجه وصفی حال:
placingشکل جمع:
placesتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
جای چیز دیگری را گرفتن، جایگزین چیز دیگری شدن
در درجهی اول، اولاً
اولاً، در مرحلهی اول
a place for everything and everything in its place
... که هر چیزی به جای خویش نیکوست
1- جا دادن (به) 2- در درجهی دوم قرار گرفتن، تحتالشعاع شدن
(امریکا) موفق شدن، به جایی رسیدن
1- در جای معمولی خود (یا خارج از جای معمولی خود) 2- مناسب (یا نا مناسب)، بجا (یا بیجا)
به جای، به نمایندگی از طرف، از سوی، از جانب
پا را از گلیم خود بیرون نگذاشتن، حد خود را شناختن
(کسی را) در جای خود نشاندن، حق کسی را کف دستش گذاشتن
اتفاق افتادن، روی دادن، به وقوع پیوستن، رخ دادن، صورت گرفتن، برگزار شدن
there's a time and place for everything
هر چیزی جای خود دارد
between a rock and a hard place
بین بد و بدتر، در مخمصه، بین پتک و سندان، در وضعیتی بغرنج
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «place» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/place