فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Town

taʊn taʊn

شکل جمع:

towns

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1

شهر، شهر کوچک، شهرک

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح مقدماتی

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

Towns are larger than villages and smaller than cities.

شهرک‌ها از دهات بزرگ‌تر و از شهرها کوچک‌ترند.

to go into town

به مرکز شهر رفتن

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The whole town went to welcome him.

همه‌ی اهل شهر برای خوشامد‌گویی به او رفتند.

the town council

شورای شهر

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد town

  1. noun incorporated community
    Synonyms:
    city municipality borough township metropolis burg seat hamlet boondocks sticks whistle-stop apple

Idioms

go to town

(عامیانه) 1- کامیاب بودن یا شدن 2- تند و خوب کار کردن 3- ولخرجی کردن، افراط کردن

on the town

(امریکا - عامیانه) گردش و تفریح در شهر

ارجاع به لغت town

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «town» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/town

لغات نزدیک town

پیشنهاد بهبود معانی