فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Municipality

mjuːˌnɪsəˈpælət̬i mjuːˌnɪsəˈpæləti

شکل جمع:

municipalities

معنی‌ها و نمونه‌جمله

noun

(رسمی) شهر، شهرستان

noun

شهرداری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

The suburbs are divided into four municipalities.

حومه به چهار بخش که دارای شهرداری جدا است، تقسیم شده است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد municipality

  1. noun city
    Synonyms:
    town community village district township borough metropolis precinct

ارجاع به لغت municipality

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «municipality» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/municipality

لغات نزدیک municipality

پیشنهاد بهبود معانی