گذشتهی ساده:
diagnosedشکل سوم:
diagnosedوجه وصفی حال:
diagnosingتشخیص دادن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The doctors did not diagnose his disease in time.
پزشکان بیماری او را بهموقع تشخیص ندادند.
It is easy to diagnose some ailments.
تشخیص بعضی از بیماریها آسان است.
The root of some changes cannot be easily diagnosed.
ریشهی برخی دگرگونیها را نمیتوان بهآسانی تشخیص داد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «diagnose» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/diagnose