آخرین به‌روزرسانی:

Diagnose

ˌdaɪəɡˈnoʊz ˈdaɪəɡnəʊz

گذشته‌ی ساده:

diagnosed

شکل سوم:

diagnosed

وجه وصفی حال:

diagnosing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive C2

تشخیص دادن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

The doctors did not diagnose his disease in time.

پزشکان بیماری او را به‌موقع تشخیص ندادند.

It is easy to diagnose some ailments.

تشخیص بعضی از بیماری‌ها آسان است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The root of some changes cannot be easily diagnosed.

ریشه‌ی برخی دگرگونی‌ها را نمی‌توان به‌آسانی تشخیص داد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد diagnose

  1. verb identify problem, disease
    Synonyms:
    recognize determine distinguish spot identify place pinpoint interpret analyze investigate diagnosticate pronounce
    Antonyms:
    misdiagnose

سوال‌های رایج diagnose

گذشته‌ی ساده diagnose چی میشه؟

گذشته‌ی ساده diagnose در زبان انگلیسی diagnosed است.

شکل سوم diagnose چی میشه؟

شکل سوم diagnose در زبان انگلیسی diagnosed است.

وجه وصفی حال diagnose چی میشه؟

وجه وصفی حال diagnose در زبان انگلیسی diagnosing است.

ارجاع به لغت diagnose

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «diagnose» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/diagnose

لغات نزدیک diagnose

پیشنهاد بهبود معانی