بازشناختی، تشخیصی، وابسته به تشخیص بیماری، نیمادی، تشخیصی، واشناختی، روشناختی، برشناختی
a diagnostic clinic
کلینیک تشخیصی (بیماری)
diagnostic reading tests
آزمونهای بازشناختی خواندن
a diagnostic signs of yellow fever.
علائم تشخیصی تب زرد
(بهطور معمول بهصورت جمع: Diagnostics) علم تشخیص بیماری، بیماریشناسی، عارضهیابی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
everyone admired her skill in diagnostics.
همه چیرهدستی او را در تشخیص بیماریها تحسین کردند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «diagnostic» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/diagnostic