فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Diagnostic

ˌdaɪəɡˈnɑːstɪk ˌdaɪəɡˈnɒstɪk

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective

بازشناختی، تشخیصی، وابسته به تشخیص بیماری، نیمادی، تشخیصی، واشناختی، روشناختی، برشناختی

a diagnostic clinic

کلینیک تشخیصی (بیماری)

diagnostic reading tests

آزمون‌های بازشناختی خواندن

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a diagnostic signs of yellow fever.

علائم تشخیصی تب زرد

noun

(به‌طور معمول به‌صورت جمع: Diagnostics) علم تشخیص بیماری، بیماری‌شناسی، عارضه‌یابی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

everyone admired her skill in diagnostics.

همه چیره‌دستی او را در تشخیص بیماری‌ها تحسین کردند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد diagnostic

  1. adjective demonstrative
    Synonyms:
    characteristic indicative symptomatic distinguishing

ارجاع به لغت diagnostic

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «diagnostic» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/diagnostic

لغات نزدیک diagnostic

پیشنهاد بهبود معانی