آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۶ خرداد ۱۴۰۳

    Slot

    slɑːt slɒt

    گذشته‌ی ساده:

    slotted

    شکل سوم:

    slotted

    سوم‌شخص مفرد:

    slots

    وجه وصفی حال:

    slotting

    شکل جمع:

    slots

    معنی slot | جمله با slot

    noun countable C1

    سوراخ، درز، روزنه، شکاف

    I put the coin in the slot.

    سکه را انداختم توی سوراخ.

    Stick the special card in this slot so that the door may open.

    کارت ویژه را در این شکاف فرو کن تا در باز شود.

    noun countable

    مکان، جا (در فهرست)، وقت، زمان (در جدول زمانی)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    The first two slots were reserved for former champions.

    دو جای اول را برای قهرمانان پیشین کنار گذاشته بودند.

    The meeting has been rescheduled to a different time slot.

    جلسه به زمان دیگری موکول شد.

    verb - intransitive verb - transitive

    قرار دادن، جا دادن، قرار گرفتن، جا گرفتن (در سوراخ یا جا)

    Please slot the coins into the vending machine to purchase your snack.

    لطفاً برای خرید میان‌وعده، سکه‌ها را در خودبردار قرار دهید.

    He slotted the coins into the parking meter.

    سکه‌ها را داخل پارکومتر جا داد.

    verb - transitive

    سوراخ کردن، شکاف درست کردن در

    The carpenter used a chisel to slot.

    نجار از اسکنه برای سوراخ کردن استفاده کرد.

    The engineer slotted the metal pieces.

    مهندس در قطعات فلزی شکاف درست کرد.

    noun countable

    چاک، شکاف (در بال و دم هواپیما و موشک و غیره)

    The pilot adjusted the slot on the wing.

    خلبان شکاف روی بال را تنظیم کرد.

    The missile's slot design allowed for improved flow conditions during flight.

    طراحی چاک موشک امکان بهبود شرایط جریان در طول پرواز را فراهم می‌کرد.

    verb - intransitive

    مجازی جا گرفتن، قرار گرفتن (به‌آسانی)

    The skilled musician was able to slot into any band or orchestra with ease.

    این نوازنده‌ی ماهر توانست به‌راحتی در هر گروه یا ارکستری جای بگیرد.

    After years of experience, he quickly slotted into the role of team leader.

    او پس از سال‌ها تجربه، به‌سرعت در نقش رهبر تیم قرار گرفت.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    I was slotted to join the Royal Council.

    ترتیب قرار گرفتن (پیوستن) من در شورای پادشاهی داده شد.

    noun

    ردپا، جای پا (جانور) (به‌ویژه آهو)

    The hunter followed the slot.

    شکارچی ردپا را دنبال کرد.

    The slot was deep.

    جای پا عمیق بود.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد slot

    1. noun opening, place
      Synonyms:
      hole space place position time channel cut recess vacancy niche slit groove socket aperture

    سوال‌های رایج slot

    گذشته‌ی ساده slot چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده slot در زبان انگلیسی slotted است.

    شکل سوم slot چی میشه؟

    شکل سوم slot در زبان انگلیسی slotted است.

    شکل جمع slot چی میشه؟

    شکل جمع slot در زبان انگلیسی slots است.

    وجه وصفی حال slot چی میشه؟

    وجه وصفی حال slot در زبان انگلیسی slotting است.

    سوم‌شخص مفرد slot چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد slot در زبان انگلیسی slots است.

    ارجاع به لغت slot

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «slot» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/slot

    لغات نزدیک slot

    • - slosh
    • - sloshed
    • - slot
    • - slot car
    • - slot machine
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    self-determination seldom solidarity same here spectral splentic stand the test of time start from scratch bus start over strongly recommend subconsciously arrange cognation piccalilli عدلیه تفاصیل مبادی آداب پیراهن پرنده پا بلوط بازو آشغال ماهی شمشیری ماهی هادوک ماهی کف‌زی ماهی اسنپر ماهی سی بس ماهی فرشته‌ای
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.