فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Slot

slɑːt slɒt

گذشته‌ی ساده:

slotted

شکل سوم:

slotted

سوم‌شخص مفرد:

slots

وجه وصفی حال:

slotting

شکل جمع:

slots

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C1

سوراخ، درز، روزنه، شکاف

I put the coin in the slot.

سکه را انداختم توی سوراخ.

Stick the special card in this slot so that the door may open.

کارت ویژه را در این شکاف فرو کن تا در باز شود.

noun countable

مکان، جا (در فهرست)، وقت، زمان (در جدول زمانی)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

The first two slots were reserved for former champions.

دو جای اول را برای قهرمانان پیشین کنار گذاشته بودند.

The meeting has been rescheduled to a different time slot.

جلسه به زمان دیگری موکول شد.

verb - intransitive verb - transitive

قرار دادن، جا دادن، قرار گرفتن، جا گرفتن (در سوراخ یا جا)

Please slot the coins into the vending machine to purchase your snack.

لطفاً برای خرید میان‌وعده، سکه‌ها را در خودبردار قرار دهید.

He slotted the coins into the parking meter.

سکه‌ها را داخل پارکومتر جا داد.

verb - transitive

سوراخ کردن، شکاف درست کردن در

The carpenter used a chisel to slot.

نجار از اسکنه برای سوراخ کردن استفاده کرد.

The engineer slotted the metal pieces.

مهندس در قطعات فلزی شکاف درست کرد.

noun countable

چاک، شکاف (در بال و دم هواپیما و موشک و غیره)

The pilot adjusted the slot on the wing.

خلبان شکاف روی بال را تنظیم کرد.

The missile's slot design allowed for improved flow conditions during flight.

طراحی چاک موشک امکان بهبود شرایط جریان در طول پرواز را فراهم می‌کرد.

verb - intransitive

مجازی جا گرفتن، قرار گرفتن (به‌آسانی)

The skilled musician was able to slot into any band or orchestra with ease.

این نوازنده‌ی ماهر توانست به‌راحتی در هر گروه یا ارکستری جای بگیرد.

After years of experience, he quickly slotted into the role of team leader.

او پس از سال‌ها تجربه، به‌سرعت در نقش رهبر تیم قرار گرفت.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

I was slotted to join the Royal Council.

ترتیب قرار گرفتن (پیوستن) من در شورای پادشاهی داده شد.

noun

ردپا، جای پا (جانور) (به‌ویژه آهو)

The hunter followed the slot.

شکارچی ردپا را دنبال کرد.

The slot was deep.

جای پا عمیق بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد slot

  1. noun opening, place
    Synonyms:
    hole space place position time channel cut recess vacancy niche slit groove socket aperture

ارجاع به لغت slot

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «slot» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/slot

لغات نزدیک slot

پیشنهاد بهبود معانی