Determinate

dɪˈtɜrːmɪnət dɪˈtɜːmənət
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
معلوم، معین

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
adjective
تعیین‌شده، محدود، مستقر‌شده
- the determinate differences among animals
- دگرسانی‌های معین بین حیوانات
- a determinate answer to that question
- جواب قطعی به آن پرسش
- a determinate number
- تعداد تعیین‌شده
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد determinate

  1. adjective Having distinct limits
    Synonyms: limited, definite, fixed, definitive
  2. adjective Precisely determined or limited or defined; especially fixed by rule or by a specific and constant cause
    Antonyms: indeterminate

ارجاع به لغت determinate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «determinate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/determinate

لغات نزدیک determinate

پیشنهاد بهبود معانی