با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Limited

ˈlɪmɪtɪd ˈlɪmɪtɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    limits
  • وجه وصفی حال:

    limiting
  • صفت تفضیلی:

    more limited
  • صفت عالی:

    most limited

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective B1
محدود، منحصر، مشروط، مقید

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- My income is not limited to my salary.
- درآمد من محدود به حقوق ماهیانه‌ام نیست.
- a limited monarch
- پادشاه مشروطه
- a limited company
- شرکتی با مسئولیت محدود
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد limited

  1. adjective restricted, definite
    Synonyms: bound, bounded, checked, circumscribed, confined, constrained, controlled, curbed, defined, delimited, determinate, finite, fixed, hampered, hemmed in, local, modified, narrow, particular, precise, qualified, reserved, restrained, sectional, topical
    Antonyms: indefinite, limitless, unbounded, unlimited, unrestricted
  2. adjective inadequate, short
    Synonyms: cramped, diminished, faulty, ineffectual, insufficient, little, mean, minimal, narrow, paltry, poor, reduced, restricted, set, small, unsatisfactory
    Antonyms: adequate, ok, satisfactory, sufficient

لغات هم‌خانواده limited

ارجاع به لغت limited

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «limited» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/limited

لغات نزدیک limited

پیشنهاد بهبود معانی