فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Limited

ˈlɪmɪtɪd ˈlɪmɪtɪd

سوم‌شخص مفرد:

limits

وجه وصفی حال:

limiting

صفت تفضیلی:

more limited

صفت عالی:

most limited

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective B1

محدود، منحصر، مشروط، مقید

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

My income is not limited to my salary.

درآمد من محدود به حقوق ماهیانه‌ام نیست.

a limited monarch

پادشاه مشروطه

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a limited company

شرکتی با مسئولیت محدود

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد limited

  1. adjective restricted, definite
    Synonyms:
    fixed defined controlled restrained confined narrow precise qualified determinate checked constrained curbed modified local particular finite reserved delimited circumscribed bounded bound hampered hemmed in sectional topical
    Antonyms:
    unlimited unrestricted indefinite unbounded limitless
  1. adjective inadequate, short
    Synonyms:
    small poor insufficient little reduced unsatisfactory faulty ineffectual minimal restricted narrow cramped diminished mean paltry
    Antonyms:
    adequate sufficient satisfactory ok

Collocations

limited reform

اصلاحات محدود (تغییرات جزئی و کنترل‌شده در سیستم‌های سیاسی، اقتصادی یا اجتماعی که هدف آن‌ها بهبود عملکرد یا کارایی بدون ایجاد تغییرات بنیادین یا انقلابی است)

لغات هم‌خانواده limited

ارجاع به لغت limited

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «limited» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/limited

لغات نزدیک limited

پیشنهاد بهبود معانی