با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Bounded

American: ˈbaʊndəd British: ˈbaʊndɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    bounds
  • وجه وصفی حال:

    bounding

معنی

adjective
کران‌دار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bounded

  1. adjective limited, confined
    Synonyms: belted, bordered, boundaried, circumscribed, compassed, contiguous, defined, definite, delimited, determinate, edged, encircled, enclosed, encompassed, enveloped, fenced, finite, flanked, fringed, girdled, hedged, hog-tied, limitary, restricted, rimmed, ringed, surrounded, walled
    Antonyms: free, loose, unbounded, unconfined, unlimited

ارجاع به لغت bounded

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bounded» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bounded

لغات نزدیک bounded

پیشنهاد بهبود معانی