فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Bounded

ˈbaʊndəd ˈbaʊndɪd

سوم‌شخص مفرد:

bounds

وجه وصفی حال:

bounding

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

ریاضی کران‌دار، محدود

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

The function remained bounded, never exceeding its maximum value.

تابع محدود باقی ماند و هرگز از حداکثر مقدار خود تجاوز نکرد.

The bounded set of numbers was easy to analyze for statistical purposes.

تجزیه‌وتحلیل مجموعه‌اعداد کران‌دار برای اهداف آماری آسان بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bounded

  1. adjective limited, confined
    Synonyms:
    limited restricted defined definite enclosed surrounded confined fenced bordered edged ringed encircled girdled rimmed delimited boundaried finite compassed encompassed circumscribed flanked walled fringed contiguous determinate belted hedged enveloped limitary hog-tied
    Antonyms:
    unlimited free unconfined unbounded

ارجاع به لغت bounded

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bounded» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bounded

لغات نزدیک bounded

پیشنهاد بهبود معانی