آخرین به‌روزرسانی:

Bounden

ˈbaʊndən ˈbaʊndən

معنی و نمونه‌جمله

adjective

مقید، در اسارت، با قید‌وبند بسته شده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

everyone's bounden duty

وظیفه‌ی قانونی هر کس

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bounden

  1. adjective owing something, such as gratitude or appreciation, to another
    Synonyms:
    obligated obliged indebted bound beholden

ارجاع به لغت bounden

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bounden» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bounden

لغات نزدیک bounden

پیشنهاد بهبود معانی