فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Indebted

ɪnˈdetɪd ɪnˈdetɪd

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

بدهکار، مدیون، مرهون، رهین منت، ممنون

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

He was heavily indebted to the bank.

او سخت به بانک مقروض بود.

I feel indebted to my parents.

خود را مدیون والدینم می‌دانم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد indebted

  1. adjective under an obligation
    Synonyms:
    obligated liable responsible bound obliged accountable answerable for in debt beholden owing duty-bound chargeable owed grateful thankful bounden appreciative honor-bound hooked in hock
    Antonyms:
    paid settled

ارجاع به لغت indebted

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «indebted» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/indebted

لغات نزدیک indebted

پیشنهاد بهبود معانی