امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Cramped

kræmpt kræmpt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    cramps
  • وجه وصفی حال:

    cramping

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
تنگ، شلوغ، نقلی (جا)، درهم‌برهم، توهم، خرچنگ‌قورباغه (خط)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- a cramped room
- اتاق تنگ (چون خیلی چیز در آن چپانده شده)
- The cramped handwriting on the note made it difficult to read.
- دستخط خرچنگ‌قورباغه‌ی یادداشت خواندن را دشوار می‌کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد cramped

  1. adjective congested, overcrowded
    Synonyms:
    awkward circumscribed close closed in confined crabbed crowded hemmed in illegible incommodious indecipherable irregular jammed in little minute narrow packed pent restricted small squeezed tight tiny tucked up two-by-four uncomfortable
    Antonyms:
    free open uncongested uncramped uncrowded uninhibited unobstructed

ارجاع به لغت cramped

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cramped» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cramped

لغات نزدیک cramped

پیشنهاد بهبود معانی