آیکن بنر

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

Cramped

kræmpt kræmpt

معنی cramped | جمله با cramped

adjective

تنگ، شلوغ، نقلی، کوچک، محدود، کم‌جا، بدون فضای کافی، فشرده

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

Our schedule is so cramped that we barely have time to eat.

برنامه‌ی ما آن‌قدر فشرده است که به‌سختی وقت غذا خوردن داریم.

She tried to work in the cramped corner of the office.

او سعی کرد در گوشه‌ی شلوغ دفتر کار کند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The cramped handwriting on the note made it difficult to read.

دستخط خرچنگ‌قورباغه‌ی یادداشت خواندن را دشوار می‌کرد.

a cramped room

اتاق تنگ (چون خیلی چیز در آن چپانده شده)

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد cramped

  1. adjective congested, overcrowded
    Antonyms:
    uncrowded uncongested open free uncramped unobstructed uninhibited

ارجاع به لغت cramped

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cramped» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ مهر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/cramped

لغات نزدیک cramped

پیشنهاد بهبود معانی