با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Cramped

kræmpt kræmpt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    cramps
  • وجه وصفی حال:

    cramping

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
تنگ، شلوغ، نقلی (جا)، درهم‌برهم، توهم، خرچنگ‌قورباغه (خط)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- a cramped room
- اتاق تنگ (چون خیلی چیز در آن چپانده شده)
- The cramped handwriting on the note made it difficult to read.
- دستخط خرچنگ‌قورباغه‌ی یادداشت خواندن را دشوار می‌کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد cramped

  1. adjective congested, overcrowded
    Synonyms: awkward, circumscribed, close, closed in, confined, crabbed, crowded, hemmed in, illegible, incommodious, indecipherable, irregular, jammed in, little, minute, narrow, packed, pent, restricted, small, squeezed, tight, tiny, tucked up, two-by-four, uncomfortable
    Antonyms: free, open, uncongested, uncramped, uncrowded, uninhibited, unobstructed

ارجاع به لغت cramped

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cramped» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cramped

لغات نزدیک cramped

پیشنهاد بهبود معانی