سومشخص مفرد:
crampsوجه وصفی حال:
crampingتنگ، شلوغ، نقلی (جا)، درهمبرهم، توهم، خرچنگقورباغه (خط)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a cramped room
اتاق تنگ (چون خیلی چیز در آن چپانده شده)
The cramped handwriting on the note made it difficult to read.
دستخط خرچنگقورباغهی یادداشت خواندن را دشوار میکرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «cramped» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/cramped