Prerogative

prɪˈrɑːɡət̬ɪv prɪˈrɒɡətɪv
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    prerogatives

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective
حق ویژه، امتیاز مخصوص، حق ارثی، امتیاز

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- It is the prime minister's prerogative to dismiss ministers.
- نخست‌وزیر اختیار دارد وزیران را معزول کند.
- a father's prerogatives and responsibilities
- امتیازات و مسئولیت‌های یک پدر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد prerogative

  1. noun right, privilege
    Synonyms: advantage, appanage, authority, birthright, choice, claim, droit, due, exemption, immunity, liberty, perquisite, sanction, title
    Antonyms: duty, obligation

ارجاع به لغت prerogative

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «prerogative» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/prerogative

لغات نزدیک prerogative

پیشنهاد بهبود معانی