گذشتهی ساده:
storedشکل سوم:
storedسومشخص مفرد:
storesوجه وصفی حال:
storingشکل جمع:
storesانبار کردن، ذخیره کردن، اندوختن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
Farmers store wheat.
کشاورزان گندم انبار میکنند.
Apples store easily.
سیب آسان انبار میشود.
This closet can store a lot of books.
این پستو برای انبار کردن کتاب خیلی جا دارد.
potatoes stored in the basement
سیبزمینیهای انبارشده در زیرزمین
a mind stored with knowledge
مغزی که پر از معلومات است
The sun's energy can also be stored.
انرژی خورشید را هم میتوان ذخیره کرد.
مغازه، دکان، فروشگاه
bookstore
کتابفروشی
store goods
کالاهای فروشگاهی
store bread
نان نانوایی
a drugstore
داروخانه
a furniture store
مغازهی مبلفروشی
grocery store
خواربار فروشی
انبار، مخزن، ذخیره، اندوخته، موجودی
He has another surprise in store for us.
او یک چیز شگفتآور دیگر برای ما در ذخیره دارد.
rope store
انبار طناب
an explosives store
مخزن مواد منفجره
Our stores of ammunition were running low.
ذخایر مهمات ما داشت تهی میشد.
a ten-day store
ذخیرهی دهروزه
ارزش، اهمیت، بها، ارج
I set a lot of store by honesty.
برای درستی اهمیت زیادی قائلم.
وفور، فراوانی، غنا
his store of knowledge
وفور دانش او
the increasing store of information
فراوانی روزافزون اطلاعات
در ذخیره، برای آینده، در انبار
فروشگاه لوازمالتحریر، نوشتافزارفروشی
به کاسبی رسیدن، دکان را پاییدن
ارزش قائل بودن برای (چیزی)، اهمیت دادن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «store» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/store