با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Mine

maɪn maɪn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    mined
  • شکل سوم:

    mined
  • سوم‌شخص مفرد:

    mines
  • وجه وصفی حال:

    mining
  • شکل جمع:

    mines

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

pronoun A2
(ضمیر ملکی اول شخص مفرد) مال من، از آن من

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- Mine is better than yours!
- مال من بهتر از مال تو است!
- That book is mine.
- آن کتاب از آن من است.
- A friend of mine has invited us.
- دوست من ما را دعوت کرده است.
- upon mine honor
- به شرافتم (قسم)
- mine eyes
- چشمانم
- Mine is made of gold.
- مال من از طلا ساخته شده است.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun
کان، معدن، منبع، راه زیر زمینی، سرچشمه‌
- a coal mine
- کان زغال‌سنگ
- a gold mine
- کان زر، معدن طلا
- Sa'di's poetry is a mine of literary pearls and gems.
- شعر سعدی کانی از در و گوهر ادبی است.
- an inexhaustible mine of information
- سرچشمه‌ی پایان‌ناپذیر اطلاعات
verb - transitive
معدن حفر کردن، معدن کندن، استخراج کردن یا شدن
- They mine gold.
- آن‌ها طلا استخراج می‌کنند.
- He has mined two plays from the Book of Amir Arsalan.
- او دو نمایشنامه از کتاب امیر ارسلان استخراج کرده است.
- They are mining for precious metals.
- آن‌ها دارند برای فلزات پربها کانکاوی می‌کنند.
- They try to mine all their cultural treasures of the past.
- آن‌ها می‌کوشند که همه‌ی گنجینه‌های فرهنگی گذشته‌ی خود را مورد بهره‌برداری قرار بدهند.
noun
(نظامی) مین، نقب
- The road has been mined.
- جاده مین‌گذاری شده است.
- land and sea mines
- مین‌های زمینی و دریایی
- They mined under enemy fortifications and exploded it.
- آن‌ها زیر استحکامات دشمن نقب زدند و آن را منفجر کردند.
- They wanted to mine the entrance to the Persian Gulf.
- آن‌ها در نظر داشتند که مدخل خلیج فارس را مین‌گذاری کنند.
- mine eyes have seen the glory of the coming of the Lord ...
- (سرود جمهوری - امریکا) چشمان من شکوه ظهور خداوند را دیده‌اند ...
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mine

  1. noun deposit, supply
    Synonyms: abundance, bed, bonanza, ditch, excavation, field, fount, fountain, fund, gold mine, hoard, lode, pit, quarry, reserve, shaft, source, spring, stock, store, treasure trove, treasury, trench, vein, wealth, well, wellspring
  2. verb dig up
    Synonyms: burrow, delve, dig for, drill, excavate, extract, hew, pan, quarry, sap, scoop, shovel, unearth, work
    Antonyms: bury

Idioms

ارجاع به لغت mine

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mine» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mine

لغات نزدیک mine

پیشنهاد بهبود معانی