فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Sap

sæp sæp

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adjective adverb

شیره، شیره گیاهی، عصاره، خون، شیره کشیده از، ضعیف کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

Sap to a plant is like blood to animals.

گیاشیر برای گیاهان مانند خون برای جانوران است.

the sap of youth and the sapience of age

شور و حرارت جوانی و عقل و درایت پیری

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a long war which sapped the country's economy

جنگی طولانی که اقتصاد کشور را از توان انداخت

After that long walk, I feel completely sapped.

پس از آن راهپیمایی طولانی احساس می‌کنم که به‌کلی از رمق افتاده‌ام.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sap

  1. noun stupid person
    Synonyms:
    idiot fool simpleton dupe sucker dolt nitwit jerk chump patsy pigeon weakling
  1. verb squeeze out; weaken
    Synonyms:
    weaken drain exhaust disable cripple impair enfeeble deplete erode ruin destroy bleed rob devitalize enervate vitiate attenuate wear down undermine subvert blunt wreck prostrate
    Antonyms:
    strengthen increase help build put in

ارجاع به لغت sap

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sap» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sap

لغات نزدیک sap

پیشنهاد بهبود معانی