Enervate

ˈenərveɪt ˈenəveɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • وجه وصفی حال:

    enervating

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
بی‌رمق، کم‌توان، بی‌حال، سست (از نظر جسمی یا ذهنی و غیره)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- Their relationship had become enervated.
- رابطه‌ی آنان بی‌رمق شده بود.
- His enervated state prevented him from completing even the simplest tasks.
- حالت بی‌حال او مانع از انجام حتی ساده‌ترین کارها می‌شد.
verb - transitive
بی‌رمق کردن، سست کردن، ضعیف کردن، کم‌توان کردن (از نظر جسمی یا ذهنی و غیره)
- Heat and humidity enervate me.
- گرما و رطوبت مرا بی‌رمق می‌کند.
- The constant stress and lack of sleep enervated her,.
- استرس مداوم و کم‌خوابی او را ناتوان کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد enervate

  1. verb tire, wear out
    Synonyms: debilitate, devitalize, disable, enfeeble, exhaust, fatigue, incapacitate, jade, paralyze, sap, unnerve, vitiate, weaken, weary
    Antonyms: activate, animate, empower, energize, invigorate, liven, strengthen

ارجاع به لغت enervate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «enervate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/enervate

لغات نزدیک enervate

پیشنهاد بهبود معانی