فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Enervate

ˈenərveɪt ˈenəveɪt

گذشته‌ی ساده:

enervated

شکل سوم:

enervated

سوم‌شخص مفرد:

enervates

وجه وصفی حال:

enervating

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive formal

بی‌رمق کردن، سست کردن، ضعیف کردن، کم‌توان کردن، بی‌حال کردن

Heat and humidity enervate me.

گرما و رطوبت مرا بی‌رمق می‌کند.

The constant stress and lack of sleep enervated her,.

استرس مداوم و کم‌خوابی او را ناتوان کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The long journey across the desert enervated the travelers, and they struggled to keep going.

سفر طولانی از میان بیابان مسافران را بی‌حال کرد و آن‌ها برای ادامه دادن مشکل داشتند.

adjective

بی‌رمق، ناتوان، بی‌حال، سست، ضعیف، خسته (از نظر جسمی یا ذهنی و غیره)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

The team’s enervate performance was a reflection of their lack of energy and spirit.

عملکرد سست اعضای تیم نشان‌دهنده‌ی کمبود انرژی و روحیه‌ی آن‌ها بود.

His enervate state prevented him from completing even the simplest tasks.

حالت بی‌حال او مانع از انجام حتی ساده‌ترین کارها می‌شد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد enervate

  1. verb tire, wear out
    Synonyms:
    fatigue weaken exhaust weary enfeeble disable sap debilitate devitalize vitiate unnerve incapacitate jade paralyze
    Antonyms:
    strengthen energize invigorate empower animate activate liven

ارجاع به لغت enervate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «enervate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/enervate

لغات نزدیک enervate

پیشنهاد بهبود معانی