گذشتهی ساده:
enervatedشکل سوم:
enervatedسومشخص مفرد:
enervatesوجه وصفی حال:
enervatingبیرمق کردن، سست کردن، ضعیف کردن، کمتوان کردن، بیحال کردن
Heat and humidity enervate me.
گرما و رطوبت مرا بیرمق میکند.
The constant stress and lack of sleep enervated her,.
استرس مداوم و کمخوابی او را ناتوان کرد.
The long journey across the desert enervated the travelers, and they struggled to keep going.
سفر طولانی از میان بیابان مسافران را بیحال کرد و آنها برای ادامه دادن مشکل داشتند.
بیرمق، ناتوان، بیحال، سست، ضعیف، خسته (از نظر جسمی یا ذهنی و غیره)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The team’s enervate performance was a reflection of their lack of energy and spirit.
عملکرد سست اعضای تیم نشاندهندهی کمبود انرژی و روحیهی آنها بود.
His enervate state prevented him from completing even the simplest tasks.
حالت بیحال او مانع از انجام حتی سادهترین کارها میشد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «enervate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/enervate