Energize

ˈenərdʒaɪz ˈenədʒaɪz
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • وجه وصفی حال:

    energizing

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive adverb
انرژی دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
verb - transitive adverb
نیرودادن، قوت دادن (به)، دلیرکردن
- Food and rest energized the mountain climbers.
- خوراک و استراحت به کوهنوردان نیرو داد.
- His reforms energized the company.
- اصلاحات او شرکت را توانمند کرد.
- The motor is energized by three batteries.
- سه باطری به موتور نیرو می‌دهد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد energize

  1. verb activate; give more life
    Synonyms: actify, activize, animate, arm, build up, electrify, empower, enable, enliven, excite, fortify, goose, innervate, inspirit, invigorate, jazz up, juice up, liven up, motivate, pep up, prime, pump up, put zip into, quicken, reinforce, start up, stimulate, strengthen, sustain, switch on, trigger, turn on, vitalize, work up, zap
    Antonyms: deactivate, debilitate, sap, tire, weaken, weary

لغات هم‌خانواده energize

ارجاع به لغت energize

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «energize» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/energize

لغات نزدیک energize

پیشنهاد بهبود معانی