گذشتهی ساده:
innervatedوجه وصفی حال:
innervatingهمچنین میتوان از innerve به جای innervate استفاده کرد.
پزشکی عصبدهی کردن، عصبدار کردن، عصبرسانی کردن، دارای پی کردن، پی دادن (به)، پیدار کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی پزشکی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The doctor used an electrical stimulus to innervate the patient's muscles.
دکتر از یک محرک الکتریکی برای عصبدهی کردن عضلات بیمار استفاده کرد.
The acupuncturist used needles to innervate specific points on the patient's body for pain relief.
متخصص طب سوزنی برای رهایی از درد از سوزن برای پیدار کردن نقاطی خاص در بدن بیمار استفاده کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «innervate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/innervate