گذشتهی ساده:
triggeredشکل سوم:
triggeredسومشخص مفرد:
triggersوجه وصفی حال:
triggeringشکل جمع:
triggersموجب شدن، سبب شدن، انگیزاندن، رها کردن، راه انداختن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
to trigger an atomic reaction
واکنش اتمی را انگیزاندن
His speech triggered the riot.
سخنرانی او موجب شورش شد.
to use an A-bomb as trigger for an H-bomb
یک بمب اتمی را بهعنوان واکنشانگیز بمب هیدروژنی به کار بردن
ماشهی اسلحه، گیره، سنگ زیر چرخ، چرخنگهدار
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to pull the trigger
ماشه را کشیدن
He put his finger on the trigger and got ready to fire.
انگشت خود را روی ماشه گذاشت و آمادهی تیراندازی شد.
موجب، سبب، انگیزاننده، انگیزه
The smell of food can be a trigger for salivation.
بوی خوراک میتواند موجب ترشح آب دهان بشود.
ساز و کار (مکانیسم) برانگیزنده
(عامیانه) 1- تند دست در تیراندازی 2- هشیار، فرز، تندکار، زرنگ، زبل
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «trigger» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/trigger