آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۶ آذر ۱۴۰۳

    Arm

    ɑːrm ɑːm

    گذشته‌ی ساده:

    armed

    شکل سوم:

    armed

    سوم‌شخص مفرد:

    arms

    وجه وصفی حال:

    arming

    شکل جمع:

    arms

    معنی arm | جمله با arm

    noun countable A1

    دست (از شانه تا آرنج و در نظر عوام از شانه تا نوک انگشت)، ید، بازو

    arm, دست (از شانه تا آرنج و در نظر عوام از شانه تا نوک انگشت)، ید، بازو
    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

    مشاهده

    The two friends strolled arm in arm.

    دو دوست بازو در بازو قدم می‌زدند.

    arm bud

    جوانه‌ی بازویی

    noun countable

    جنگ‌افزار، سلاح، اسلحه

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    They spend most of their budget on arms.

    بیشتر بودجه‌ی خود را خرج جنگ‌افزار می‌کنند.

    They are armed only with their faith.

    یگانه سلاح آن‌ها ایمانشان است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    an arms manufacturer

    سازنده‌ی اسلحه

    noun countable

    (هرچیزی که برای دست و بازو ساخته شده) آستین، اهرم، بازوچه، دستک، دسته، (هر چیزی که مثل دست به بدنه یا چیز بزرگتری وصل باشد)، دسته صندلی یا مبل

    the arm of a chair

    دسته‌ی صندلی

    the arm of a balance

    بازوی ترازو

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the arm of a phonograph

    بازوی گرامافون

    noun

    بغل، آغوش، بازویی، هرچیز دست مانند (یا بازو مانند) مثلاً پای جلوی مهره‌داران و زایده‌های دست مانند سایر جانوران

    I held the baby in my arms.

    بچه را بغل گرفتم.

    armband

    بازوبند

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    arm of a garment

    آستین لباس

    noun countable

    شاخه، قسمت، شعبه، بخش

    an arm of the government

    بخشی از دولت

    noun plural

    کارزار، رزم آرایی، جنگیدن

    noun plural

    نشان های اشرافی (coat of arms)، علامت تجارتی، نشان رسمی شهر یا کشور، آرم، نشانه

    noun

    (فوتبال امریکایی و بیس بال) قدرت پرتاب توپ

    verb - transitive

    مسلح کردن، مجهز کردن

    arming the soldiers for battle

    سربازان را برای جنگ مسلح کردن

    to arm a missile with a warhead

    موشک را مجهز به کلاهک کردن

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    reporters armed with several questions

    خبرنگاران مجهز به پرسش‌های متعدد

    They were armed to the teeth.

    آن‌ها کاملاً مسلح بودند.

    to take up arms against a sea of troubles

    (شکسپیر) در مقابله با دریایی از مشکلات سلاح برگرفتن

    Keep Ali at arm's length.

    زیاد با علی خودمانی نشو.

    This overcoat costs an arm and a leg.

    قیمت این پالتو سر به آسمان می‌زند.

    The citizens were up in arms against heavy taxes.

    شهروندان از مالیات‌های سنگین سخت ناراضی بودند.

    an arm of the sea

    شاخه‌ای از دریا

    verb - intransitive

    آماده‌ی جنگ شدن، آماده‌ی کارزار کردن، آماده‌ی کارزار شدن، آماده‌ی رزم کردن

    abbreviation

    (Arm) Armenian

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد arm

    1. noun weaponry
      Synonyms:
      weapons firearms guns artillery armaments munitions equipment accoutrements ordnance panoply
    1. noun limb, appendage
      Synonyms:
      member appendage limb branch projection handle wing fin flipper offshoot bow bough rod hook flapper bender prong stump
    1. noun subdivision, annex
      Synonyms:
      section division branch department extension wing block force power command authority affiliate detachment offshoot projection sector ell
      Antonyms:
      body main
    1. noun narrow body of water
      Synonyms:
      stream channel creek strait inlet tributary brook sound branch estuary rivulet fjord firth
    1. verb equip with weapon or power
      Synonyms:
      supply provide furnish equip prepare strengthen protect guard fortify outfit gear rig appoint array load make ready mobilize gird pack issue equalize deck tote heel load up lugg iron pack a rod prime rod up heel up
      Antonyms:
      disarm

    Collocations

    arm in arm

    دست در دست، بازو در بازو

    Idioms

    at arm's length

    دور از

    as long as your arm

    خیلی دراز

    give your right arm for something

    خیلی مشتاق چیزی بودن

    be pushed into someone's arms

    تحت نفوذ یا اختیار کسی درآمدن

    the long arm of the law

    قدرت همه‌جا گسترده‌ی قانون

    Idioms بیشتر

    an arm and a leg

    به قیمت خون، بسیار گران، مبلغ گزاف

    put the arm on

    (امریکا - عامیانه) 1- بازداشت کردن 2- برای گرفتن اعانه یا وام مراجعه کردن به

    with open arms

    با آغوش باز، با خوش‌آمد گرم

    با آغوش باز

    bear arms

    1- سلاح حمل کردن 2- در نیروهای مسلح خدمت کردن

    lay down one's arms

    تسلیم شدن، سلاح بر زمین انداختن

    take up arms

    1- طغیان کردن، به جنگ متوسل شدن 2- در مشاجره یا مرافعه‌ای شرکت کردن

    to arms !

    آماده‌ی کارزار باش !، سلاح برگیر !

    under arms

    مسلح، جنگ آماده، آماده‌ی کارزار، سلاح برگرفته

    up in arms

    1- آماده‌ی کارزار، جنگ آماده، به حالت آماده باش 2- برآشفته، خشمگین

    twist someone's arm

    (کسی را) وادار به انجام کاری کردن، تحت فشار قرار دادن، به‌زور قبولاندن، مجبور کردن، متقاعد کردن

    سوال‌های رایج arm

    معنی arm به فارسی چی میشه؟

    واژه "arm" در زبان انگلیسی معانی و کاربردهای متنوعی دارد که به طور کلی می‌توان آن را به دو دسته اصلی تقسیم کرد: معنای فیزیکی و معنای غیرفیزیکی.

    معنای فیزیکی:

    در معنای فیزیکی، "arm" به معنی "بازو" است. بازو قسمت بالایی دست است که از شانه تا آرنج extends می‌شود. این بخش از بدن انسان و بسیاری از حیوانات، نقش مهمی در حرکات و فعالیت‌های روزمره دارد. بازو شامل استخوان‌هایی مانند بازو (humerus)، استخوان‌های ساعد (radius و ulna) و همچنین عضلات، عروق خونی و اعصاب است.

    نکات جالب در مورد بازو:

    - عملکرد: بازو به ما اجازه می‌دهد که اشیاء را بلند کنیم، حمل کنیم و حرکات ظریف‌تری مانند نوشتن یا نقاشی کردن انجام دهیم.

    - حرکت: بازو و مفصل شانه امکان حرکات گسترده‌ای را فراهم می‌کند، به طوری که می‌توانیم دست‌هایمان را به سمت بالا، پایین و اطراف حرکت دهیم.

    - ورزش: تمرینات ورزشی مانند وزنه‌برداری و شنا به تقویت عضلات بازو کمک می‌کند.

    معنای غیرفیزیکی:

    در معنای غیرمادی، "arm" می‌تواند به معنای "تسلیحات" یا "سلاح" باشد. این کاربرد به ویژه در زمینه‌های نظامی و امنیتی رایج است. به عنوان مثال، "armed forces" به معنای "نیروهای مسلح" است.

    نکات جالب در مورد سلاح‌ها:

    - تاریخچه: سلاح‌ها از زمان‌های قدیم وجود داشته‌اند و شامل انواع مختلفی از ابزارها و تکنیک‌ها هستند که برای دفاع یا حمله استفاده می‌شوند.

    - توسعه فناوری: با پیشرفت تکنولوژی، سلاح‌ها نیز تغییر کرده‌اند و از سلاح‌های سرد مانند شمشیر و نیزه به سلاح‌های گرم مانند تفنگ و توپ تبدیل شده‌اند.

    - حقوق بشر: استفاده از سلاح‌ها و تسلیحات در جنگ‌ها و درگیری‌ها همواره موضوع بحث‌های حقوق بشری بوده است.

    کاربردهای دیگر:

    واژه "arm" همچنین در اصطلاحات و عبارات مختلف به کار می‌رود. به عنوان مثال:

    - Arm in arm: به معنای "دست در دست" است و به معنای دو نفر است که در کنار هم حرکت می‌کنند.

    - To arm oneself: به معنای "مجهز کردن خود" به سلاح یا هر نوع تجهیزات است.

    - Armchair: به معنای "صندلی راحتی" است، که به نوعی صندلی بزرگ و راحت اشاره دارد.

    گذشته‌ی ساده arm چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده arm در زبان انگلیسی armed است.

    شکل سوم arm چی میشه؟

    شکل سوم arm در زبان انگلیسی armed است.

    شکل جمع arm چی میشه؟

    شکل جمع arm در زبان انگلیسی arms است.

    وجه وصفی حال arm چی میشه؟

    وجه وصفی حال arm در زبان انگلیسی arming است.

    سوم‌شخص مفرد arm چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد arm در زبان انگلیسی arms است.

    ارجاع به لغت arm

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «arm» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/arm

    لغات نزدیک arm

    • - arlene
    • - arlington
    • - arm
    • - arm chair
    • - arm in arm
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.