Prong

prɒːŋ prɒŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    prongs

معنی و نمونه‌جمله

noun verb - transitive
چنگک، چنگال، تیزی چنگال، تیزی دندان، شاخه رود یا نهر، شعبه، زبانه، با چنگک سوراخ کردن، با چنگک صاف کردن (زمین)، دارای چنگک یا چنگال کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- This fork has four prongs.
- این چنگال چهار شاخه دارد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد prong

  1. noun
    Synonyms: spine, spur, spike, fork, hook, horn, nib, point, tine
  2. adjective
    Synonyms: bidentate, pronged

ارجاع به لغت prong

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «prong» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/prong

لغات نزدیک prong

پیشنهاد بهبود معانی