فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Prong

prɒːŋ prɒŋ

شکل جمع:

prongs

معنی و نمونه‌جمله

noun verb - transitive

چنگک، چنگال، تیزی چنگال، تیزی دندان، شاخه رود یا نهر، شعبه، زبانه، با چنگک سوراخ کردن، با چنگک صاف کردن (زمین)، دارای چنگک یا چنگال کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

This fork has four prongs.

این چنگال چهار شاخه دارد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد prong

  1. noun
    Synonyms:
    point spike spur hook horn spine nib tine fork
  1. adjective
    Synonyms:
    pronged bidentate

ارجاع به لغت prong

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «prong» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/prong

لغات نزدیک prong

پیشنهاد بهبود معانی