Strait

    streɪt streɪt
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    noun adjective countable
    تنگ، باریک، دشوار، باب، بغاز، تنگه، در مضیقه، در تنگنا، تنگنا

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری
    - financial straits
    - مضیقه‌ی مالی
    - the straits of Hormoz
    - تنگه‌ی هرمز
    - Strait is the gate...which leadeth unto life.
    - (انجیل) دربی که به زندگانی راه دارد باریک است.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد strait

    1. noun crisis, difficulty
      Synonyms:
      emergency difficulty hardship distress predicament dilemma plight pinch bind squeeze contingency vicissitude exigency embarrassment mess hole extremity turning point crossroad pass bottleneck choke point perplexity bewilderment mystification rigor zero hour
      Antonyms:
      solution success advantage
    1. noun water channel
      Synonyms:
      inlet channel sound narrows

    ارجاع به لغت strait

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «strait» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/strait

    لغات نزدیک strait

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دژرهی دکتردرحقوق دگردیسگر دگرسان پذیری دگرسان گرای دگرسوی کردن دگرش ناپذیر دگرشگر دگرش واکه دگرگونی ناپذیر دگرگونی گشتاور دیدگر سوی دیردرمان دیرپای دیرگزین دیرگشا دیریاز دیسدار شدن دیسلکسی دیسک ران دیماساندن دیوار بازدار دیوان کشور دیوانه و خنده آور دیوسیرتانه دیکسیونرنگار دیکلرر دیگرآنکه