امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Crossroad

ˈkrɒsroʊd ˈkrɒsrəʊd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    crossroads

توضیحات

همچنین می‌توان از crossway به‌ جای crossroad استفاده کرد.

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
محل تقاطع دو جاده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- He came by way of a crossroad.
- او از طریق تقاطع آمد.
- At the first crossroads, I had a flat tire.
- در چند راهی اول تایر (ماشینم) پنجر شد.
- London is one of the crossroads of world commerce.
- لندن یکی از کانون‌های بازرگانی جهانی است.
- Then he reached the main crossroad of his life ...
- سپس به مرحله‌ی حساس زندگی خود رسید ...
- Ali found himself at a strange crossroads because he had to choose between love and duty.
- علی خود را بر سر دو راهی عجیبی یافت؛ چون می‌بایستی میان عشق و وظیفه یکی را انتخاب می‌کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد crossroad

  1. noun an intersecting road
    Synonyms: byroad, intersection
  2. noun a place of convergence
    Synonyms: junction, intersection, hub, center, crossing
  3. noun a critical juncture
    Synonyms: turning point, juncture, decisive moment

Collocations

  • at a crossroads

    در مرحله‌ای حساس، در نقطه‌ی عطف، سر دو راهی

ارجاع به لغت crossroad

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «crossroad» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/crossroad

لغات نزدیک crossroad

پیشنهاد بهبود معانی