آیکن بنر

۵۰۴ واژه‌ی ضروری در لغات دسته‌بندی‌شده

۵۰۴ واژه‌ی ضروری در لغات دسته‌بندی‌شده

مشاهده
آخرین به‌روزرسانی:

Juncture

ˈdʒʌŋktʃər ˈdʒʌŋktʃə

معنی juncture | جمله با juncture

noun

اتصال، الحاق، پیوستگی، مفصل، درزگاه، ربط

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

at the juncture of three scientific fields

در مرز سه زمینه‌ی دانش

He emphasizes the juncture of poetry and music.

او پیوستگی شعر و موسیقی را مورد تأکید قرار می‌دهد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

at this juncture in history

در این برهه از تاریخ

At this juncture in the negotiations we must all show patience and flexibility.

در این نقطه‌ی حساس مذاکرات همه‌ی ما باید صبر و انعطاف داشته باشیم.

juncture phoneme

درنگواژ، وندآوا

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد juncture

ارجاع به لغت juncture

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «juncture» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/juncture

لغات نزدیک juncture

پیشنهاد بهبود معانی