فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Confluence

ˈkɑːnfluːns ˈkɒnfluəns

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun

اتصال یا تلاقی دو نهر، هم‌ریختنگاه، هم‌ریزگاه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

The confluence of those creeks created a huge navigable river.

پیوستن آن نهرها رودی بزرگ و قابل کشتیرانی به وجود آورد.

at the confluence of Karkheh and Karoon

محل تلاقی کرخه و کارون

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد confluence

  1. noun coming together
    Synonyms:
    meeting gathering assembly crowd union junction multitude host assemblage concourse convergence concursion concurrence

ارجاع به لغت confluence

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «confluence» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/confluence

لغات نزدیک confluence

پیشنهاد بهبود معانی