شکل جمع:
junctionsمحل تقاطع، برخوردگاه، بندگاه، دوراهی، چندراهی، پیوندگاه، محل اتصال، محل برخورد (دو راه یا راهآهن و غیره)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
a railroad junction
تقاطع راهآهن
the old man was killed at the junction of two main roads.
پیرمرد در محل تقاطع دو راه اصلی کشته شد.
the junction of two underground cables.
پیوندگاه دو شاهسیم زیرزمینی.
پیوند، جفتشدگی، اتصال، همبست
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a junction of two armies.
الحاق دو قشون به هم.
it caused a junction between the two cultures.
(آن) موجب پیوند آن دو فرهنگ شد.
(در دستگاههای نیمهرسانای برقی) همکنشگر دو بخش نیمهرسانا
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «junction» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/junction