با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Splice

splaɪs splaɪs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    spliced
  • شکل سوم:

    spliced
  • سوم‌شخص مفرد:

    splices
  • وجه وصفی حال:

    splicing
  • شکل جمع:

    splices

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
به‌هم تابیدن، به‌هم متصل کردن، در هم تنیدن، به‌هم گره زدن، به‌هم بافتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- Many scenes were cut off and the remaining films were spliced into a one-hour movie.
- صحنه‌های بسیاری را بریدند، فیلم‌های باقی‌مانده را به‌هم متصل کردند و فیلمی یک‌ساعته ساختند.
- to splice the ends of two ropes
- انتهای دو طناب را به‌هم بافتن
noun countable
هم‌بافی، اتصال
- The splice in the rope made it stronger and more durable.
- هم‌بافی طناب باعث استحکام و دوام بیشتر آن شده است.
- I need to buy a splicing tool for connecting cables together.
- برای اتصال کابل‌ها به یکدیگر باید یک ابزار اتصال بخرم.
verb - transitive
پیوند دادن، به ازدواج هم درآوردن، متحد کردن
- They asked the preacher to splice them.
- از واعظ درخواست کردند که آن‌ها را به ازدواج هم در بیاورد.
- The technician expertly spliced the broken cable, restoring internet connectivity.
- تکنسین با مهارت کابل شکسته را به‌هم پیوند داد و اتصال اینترنت را بازیابی کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد splice

  1. verb join, interweave
    Synonyms: braid, entwine, graft, hitch, interlace, intertwine, intertwist, knit, marry, mate, mesh, plait, tie, unite, weave, wed, yoke
    Antonyms: divide, separate, sever

Idioms

ارجاع به لغت splice

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «splice» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/splice

لغات نزدیک splice

پیشنهاد بهبود معانی