فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Interweave

ˌɪnt̬ərˈwiːv ˌɪntəˈwiːv
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    interwove
  • شکل سوم:

    interwoven
  • سوم‌شخص مفرد:

    interweaves
  • وجه وصفی حال:

    interweaving

معنی

noun verb - transitive verb - intransitive
با هم بافتن، در هم بافتن، با هم آمیختن، مشبک کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد interweave

  1. verb twist around
    Synonyms:
    connect relate link associate cross weave tangle braid entwine interlace intertwine interwind mesh convolute crisscross interknit interwreathe intervolve network reticulate tat
    Antonyms:
    untwist untwine

ارجاع به لغت interweave

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «interweave» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/interweave

لغات نزدیک interweave

پیشنهاد بهبود معانی