با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Link

lɪŋk lɪŋk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    linked
  • شکل سوم:

    linked
  • سوم‌شخص مفرد:

    links
  • وجه وصفی حال:

    linking
  • شکل جمع:

    links

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
پیوند، به‌هم پیوستن، پیوند دادنبند، زنجیر، قلاب، پیوند، حلقه زنجیر، دانه زنجیر، (هر چیزی که مانند حلقه ی زنجیر باشد) بخش، قطعه، ربط، ارتباط، رابطه، رشته

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- a link of sausage
- یک قطعه سوسیس
- family links
- پیوندهای خانوادگی
- the weak link in the evidence
- بخش ضعیف ادله و شواهد
- a link with the past
- رابطه‌ای با گذشته
- a new telephone link between two towns
- ارتباط جدید تلفنی میان دو شهر
- Medical research has proven the link between smoking and cancer.
- پژوهش‌های پزشکی رابطه‌ی سیگار کشیدن و سرطان را اثبات کرده است.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - transitive
متصل کردن، جفت کردن، به هم پیوستن
- This bridge will link those two villages.
- این پل آن دو دهکده را به‌هم وصل خواهد کرد.
- They walked with their arms linked.
- آن‌ها درحالی‌که دست‌هایشان را در هم حلقه کرده بودند، قدم می‌زدند.
verb - intransitive
متصل شدن، جفت شدن
- The two tank columns were to link up near Kermanshah.
- قرار بود که دو ستون تانک در نزدیکی کرمانشاه به هم بپیوندند.
- These two crimes may be linked.
- این دو جنایت ممکن است به‌ هم مربوط باشند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد link

  1. noun component, connection
    Synonyms: articulation, association, attachment, bond, channel, connective, constituent, contact, copula, coupler, coupling, division, element, fastening, hitch, hookup, in, interconnection, interface, intersection, joining, joint, junction, knot, ligament, ligation, ligature, loop, member, network, nexus, part, piece, relationship, ring, seam, section, splice, tie, tie-up, vinculum, weld, yoke
    Antonyms: whole
  2. verb connect
    Synonyms: associate, attach, bind, bracket, combine, conjoin, conjugate, couple, fasten, group, hitch on, hook up, identify, incorporate, interface, join, meld with, network, plug into, relate, slap on, tack on, tag along, tag on, team up with, throw in with, tie, tie in with, unite, yoke
    Antonyms: disconnect, divide, separate, unfasten, unlink

لغات هم‌خانواده link

  • noun
    link, linkage
  • verb - transitive
    link

ارجاع به لغت link

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «link» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/link

لغات نزدیک link

پیشنهاد بهبود معانی