امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Tie

taɪ taɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    tied
  • شکل سوم:

    tied
  • سوم‌شخص مفرد:

    ties
  • وجه وصفی حال:

    tying
  • شکل جمع:

    ties

توضیحات

در معنای پنجم در انگلیسی آمریکایی همچنین می‌توان از necktie به‌جای tie استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive B1
گره زدن، بستن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- He tied the ribbon in a bow.
- او روبان را به‌شکل پاپیون گره زد.
- Mahyar tied the scarf around his neck.
- مهیار شال‌گردن را دور گردن خود بست.
- Tie the string twice so that it doesn't open.
- ریسمان را دو بار گره بزن تا باز نشود.
- Can you tie your own shoelaces?
- آیا می‌توانی بند کفش‌های خود را گره بزنی؟
- They decided to tie the boat to the dock for added safety.
- آن‌ها تصمیم گرفتند که برای ایمنی بیشتر قایق را به اسکله ببندند.
verb - transitive
مرتبط ساختن، گره زدن، ربط دادن، پیوند زدن، وصل کردن، ارتباط دادن
- The tomorrow outcome will be tied to the decisions made today.
- نتیجه‌ی فردا به تصمیماتی که امروز گرفته می‌شوند گره خورده است.
- The documentary aims to tie historical events to modern social issues.
- هدف این مستند پیوند زدن رویدادهای تاریخی با مسائل اجتماعی امروزی است.
- The artist wants to tie her painting up with a personal story.
- هنرمند می‌خواهد نقاشی خود را با داستانی شخصی مرتبط سازد.
verb - intransitive
(رقابت‌ها و مسابقه‌ها) مساوی شدن، به تساوی رسیدن، مساوی کردن، نتیجه‌ی برابر کسب کردن
- They hope to tie with that team in the upcoming game.
- آن‌ها امیدوارند که در بازی پیشِ‌رو با آن تیم مساوی کنند.
- Perspolis and Esteghlal tied in their last match.
- پرسپولیس و استقلال در آخرین دیدار خود به تساوی رسیدند.
verb - transitive
موسیقی خط اتحاد کشیدن، نت‌ها را جمع بستن (کشیدن خطی منحنی روی یا زیر دو یا چند نت موسیقی که نشان می‌دهد این نت‌ها باید جمع نواخته شوند)
- The conductor instructed the ensemble to tie the last two notes.
- رهبر ارکستر به گروه دستور داد که دو نت آخر را جمع بنوازند.
- The composer decided to tie the notes for a smoother sound.
- آهنگساز تصمیم گرفت که برای صدایی نرم‌تر زیر نت‌ها خط اتحاد بکشد.
noun countable A2
کراوات (نواری پارچه‌ای که به‌عنوان جزئی از لباس رسمی به دور گردن بسته می‌شود)
- Dana adjusted his tie before stepping on stage.
- دانا قبل‌از رفتن روی صحنه کراوات خود را تنظیم کرد.
- He wore a blue tie to the interview.
- او برای مصاحبه کراواتی آبی زده بود.
- She received a silk tie as a birthday gift.
- او به‌عنوان هدیه‌ی تولد کراواتی ابریشمی دریافت کرد.
noun countable
ریسمان، بند، نخ، رشته، گره
- The ties around the box were made of plastic.
- بندهای دور جعبه پلاستیکی بودند.
- He fastened the box with a sturdy tie so that it would not be opened.
- او جعبه را با ریسمان محکمی بست تا باز نشود.
noun plural C2
(ties) پیوندها، روابط، ارتباطات، رشته‌های ارتباطی
- The ties of friendship between them grew stronger over time.
- رشته‌های مودت بین آن‌ها با مرور زمان مستحکم‌تر شد.
- As he grew older, the value of family ties became more apparent to him.
- هرچه بزرگ‌تر شد، ارزش پیوندهای خانوادگی بیشتر برای او آشکار شد.
noun countable C2
تساوی، برابری، نتیجه‌ی مساوی (موقعیتی که در آن افراد یا تیم‌ها به نتیجه‌ی یکسانی می‌رسند یا تعداد امتیازات یکسانی را کسب می‌کنند)
- The game ended in a tie.
- بازی با نتیجه‌ی مساوی به پایان رسید.
- Fans were disappointed by the tie but but applauded the players for their efforts.
- هواداران از این تساوی ناامید بودند اما بازیکنان را به‌خاطر تلاششان تشویق کردند.
noun countable
موسیقی خط اتحاد (خطی منحنی در بالا یا پایین دو یا چند نت که نشان می‌دهد این نت‌ها باید جمع نواخته شوند)
- The composer used a tie to connect the notes seamlessly.
- آهنگساز برای اتصال یکپارچه‌ی نت‌ها به هم از خط اتحاد استفاده کرد.
- A tie connects the two notes, indicating they should be played together.
- خط اتحاد دو نت را به هم متصل می‌کند و نشان می‌دهد که آن‌ها باید با هم نواخته شوند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tie

  1. noun fastening
    Synonyms:
    attachment fastener connection band link tie-in tie-up bond strap cord string rope joint brace ligament hookup knot bandage ligature outfit network fetter yoke zipper gag nexus tackle
  1. noun deadlock
    Synonyms:
    stalemate standoff draw dead heat push level equivalence even game drawn battle photo finish
    Antonyms:
    win loss
  1. noun relationship
    Synonyms:
    connection association bond commitment obligation affiliation tie-in liaison duty network kinship allegiance hookup outfit
    Antonyms:
    break divorce
  1. verb connect, interlace
    Synonyms:
    join tie attach fasten secure link unite bind knot marry wed cinch clinch lash splice gird moor rivet tether rope truss tie up do up make fast interlace make a knot make a bow make a hitch band
    Antonyms:
    disconnect untie detach unfasten loosen loose unlace
  1. verb equal
    Synonyms:
    match meet balance rival keep up with be even draw parallel be on a par even up measure up touch deadlock be neck and neck break even
    Antonyms:
    succeed fail lose go ahead surpass fall behind
  1. verb hamper, hinder
    Synonyms:
    hinder obstruct delay restrain restrict limit hold stop curb fetter shackle tie one’s hands confine lock up clog bind trammel entrammel leash hog-tie
    Antonyms:
    help aid assist encourage free

Phrasal verbs

  • tie down

    محدود کردن، پابند کردن، گرفتار کردن

  • tie in

    پیوند داشتن، رابطه داشتن، بستگی داشتن

  • tie into

    (امریکا - عامیانه) به شدت مورد حمله قرار دادن، سخت تاختن (بر)

  • tie off

    1- (طناب یا ریسمان و غیره) سفت گره زدن یا بستن، سفت کردن 2- بند آوردن

  • tie up

    (کسی را) بستن

    گرفتار بودن، درگیر بودن، مشغله داشتن، مشغول بودن

    مهار کردن، محدود کردن

    (محکم) بستن، گره زدن

    بلوکه کردن، مسدود کردن

Collocations

  • tie the knot

    ازدواج کردن، وصلت کردن، عقد کردن

Idioms

  • tie one on

    (امریکا- عامیانه) مست شدن، پاتیل شدن

  • tie the knot

    ازدواج کردن، وصلت کردن، عقد کردن

  • break a tie

    (در مسابقات و غیره) مسابقه یا امتیاز مساوی را به نفع خود تغییر دادن، برابری را به سود خود به هم زدن

سوال‌های رایج tie

معنی tie به فارسی چی میشه؟

کلمه "tie" در زبان انگلیسی معانی و کاربردهای مختلفی دارد که بسته به زمینه‌ی استفاده، می‌تواند متفاوت باشد. در ادامه به بررسی معانی، توضیحات و نکات جالب مرتبط با این واژه خواهیم پرداخت.

معانی اصلی

۱. گره زدن (Tie)

یکی از معانی اصلی "tie" به عمل گره زدن اشاره دارد. این عمل می‌تواند شامل گره زدن دو یا چند چیز به هم باشد. به عنوان مثال، می‌توان به گره زدن بند کفش، یا بستن دو قطعه چوب با یکدیگر اشاره کرد. این عمل معمولاً برای ایجاد ثبات و جلوگیری از جدا شدن اشیاء از هم انجام می‌شود.

۲. کراوات (Tie)

در فرهنگ‌های مختلف، "tie" به معنای کراوات نیز به کار می‌رود. کراوات یک نوع پوشش است که معمولاً در موقعیت‌های رسمی یا کاری استفاده می‌شود. این پوشش معمولاً از جنس پارچه‌ای نرم و نازک ساخته می‌شود و به صورت گره‌ای در گردن بسته می‌شود. کراوات‌ها در رنگ‌ها و طرح‌های مختلفی موجود هستند و به لباس‌های رسمی جلوه‌ای خاص می‌بخشند.

۳. تساوی (Tie)

در زمینه‌های ورزشی و رقابتی، "tie" به معنای تساوی نیز به کار می‌رود. زمانی که دو تیم یا بازیکن در یک بازی یا مسابقه امتیاز برابر کسب کنند، نتیجه به عنوان "tie" اعلام می‌شود. این واژه در بسیاری از لیگ‌ها و مسابقات ورزشی استفاده می‌شود.

نکات جالب

۱. ریشه واژه

کلمه "tie" از زبان انگلیسی قدیم و به معنای "بستن"، "پیوند دادن" یا "گره زدن" آمده است. این واژه در زبان‌های دیگر نیز معانی مشابهی دارد و نشان‌دهنده‌ی عمل اتصال و پیوند است.

۲. کراوات و تاریخچه آن

کراوات به عنوان یکی از نمادهای رسمی در دنیای مد، تاریخچه‌ای جالب دارد. این پوشش ابتدا در قرن 17 میلادی در فرانسه و به عنوان بخشی از لباس سربازان کروات معرفی شد. به تدریج، این قطعه لباس به عنوان یک نماد مد در سراسر اروپا گسترش یافت.

۳. کاربرد در ادبیات و فرهنگ

واژه "tie" در ادبیات و فرهنگ‌ها به صورت استعاری نیز به کار می‌رود. به عنوان مثال، در شعر و داستان‌ها می‌توان به ارتباطات انسانی و پیوندهای عاطفی اشاره کرد که به نوعی می‌تواند به مفهوم "tie" مربوط شود.

معانی دیگر

۱. ارتباطات (Tie)

در زمینه اجتماعی و روابط انسانی، "tie" به معانی ارتباطات و پیوندهای اجتماعی نیز اشاره دارد. این ارتباطات می‌توانند شامل دوستی‌ها، همکاری‌ها و حتی روابط خانوادگی باشند. به عنوان مثال، می‌توان گفت که "تعارفات اجتماعی می‌تواند به تقویت ties بین افراد کمک کند."

۲. ابزاری در بازی‌های کارتی

در برخی از بازی‌های کارتی، "tie" به معنای وضعیتی است که هیچ یک از بازیکنان برنده نمی‌شود و بازی به حالت تساوی درمی‌آید.

ارجاع به لغت tie

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tie» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tie

لغات نزدیک tie

پیشنهاد بهبود معانی