با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Stalemate

ˈsteɪlmeɪt ˈsteɪlmeɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    stalemates

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive
بن‌بست، (در شطرنج) پات، پات کردن یا شدن
- the stalemate in the two countries' negotiations
- بن‌بست مذاکرات میان دو کشور
- to reach a stalemate
- به بن‌بست رسیدن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stalemate

  1. noun deadlock
    Synonyms: arrest, Catch-22, check, delay, draw, gridlock, impasse, pause, standoff, standstill, tie
    Antonyms: headway, progress

ارجاع به لغت stalemate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stalemate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/stalemate

لغات نزدیک stalemate

پیشنهاد بهبود معانی