فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Stalemate

ˈsteɪlmeɪt ˈsteɪlmeɪt

شکل جمع:

stalemates

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive

بن‌بست، (در شطرنج) پات، پات کردن یا شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

the stalemate in the two countries' negotiations

بن‌بست مذاکرات میان دو کشور

to reach a stalemate

به بن‌بست رسیدن

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stalemate

  1. noun deadlock
    Synonyms:
    tie delay pause check standstill impasse draw arrest gridlock standoff Catch-22
    Antonyms:
    progress headway

ارجاع به لغت stalemate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stalemate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/stalemate

لغات نزدیک stalemate

پیشنهاد بهبود معانی