با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Impasse

ˈɪmpæs æmˈpɑːs
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
مجازی آمپاس، بن‌بست

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The negotiations reached an impasse.
- مذاکرات به بن‌بست رسید.
- We've hit an impasse in our project.
- در پروژه به آمپاس رسیده‌ایم.
noun
بن‌بست
- The house is located in the second impasse.
- خانه در بن‌بست دوم قرار دارد.
- We reached an impasse at the end of the street.
- در انتهای خیابان به بن‌بست رسیدیم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد impasse

  1. noun stalemate
    Synonyms: box, Catch-22, cessation, corner, cul-de-sac, dead end, deadlock, dilemma, fix, gridlock, jam, mire, morass, pause, pickle, plight, predicament, quandary, rest, scrape, standoff, standstill
    Antonyms: agreement, breakthrough

ارجاع به لغت impasse

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «impasse» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/impasse

لغات نزدیک impasse

پیشنهاد بهبود معانی