فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Impasse

ˈɪmpæs æmˈpɑːs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable

مجازی آمپاس، بن‌بست

The negotiations reached an impasse.

مذاکرات به بن‌بست رسید.

We've hit an impasse in our project.

در پروژه به آمپاس رسیده‌ایم.

noun

بن‌بست

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

The house is located in the second impasse.

خانه در بن‌بست دوم قرار دارد.

We reached an impasse at the end of the street.

در انتهای خیابان به بن‌بست رسیدیم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد impasse

  1. noun stalemate
    Synonyms:
    deadlock standoff standstill cessation pause rest dilemma predicament quandary fix plight jam gridlock dead end corner cul-de-sac Catch-22 box pickle scrape mire morass
    Antonyms:
    breakthrough agreement

ارجاع به لغت impasse

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «impasse» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/impasse

لغات نزدیک impasse

پیشنهاد بهبود معانی