آیکن بنر

لیست کامل اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۷ مرداد ۱۴۰۴

    Pickle

    ˈpɪkl ˈpɪkl

    گذشته‌ی ساده:

    pickled

    شکل سوم:

    pickled

    سوم‌شخص مفرد:

    pickles

    وجه وصفی حال:

    pickling

    شکل جمع:

    pickles

    معنی pickle | جمله با pickle

    noun countable

    ترشی، خیارشور

    pickle, ترشی، خیارشور

    The restaurant serves homemade sour pickles.

    رستوران، ترشی‌های ترش خانگی سرو می‌کند.

    I love the crunch of a fresh cucumber pickle.

    من صدای ترد خیارشور تازه را دوست دارم.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    pickled carrots

    ترشی هویج

    noun uncountable

    انگلیسی بریتانیایی سس ترشی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری

    Pickle adds a tangy flavor to sandwiches and salads.

    سس ترشی، طعم تند و خوشمزه‌ای به ساندویچ و سالاد می‌دهد.

    The recipe calls for a jar of mixed vegetable pickle.

    دستور غذا به یک شیشه‌ سس ترشی مخلوط سبزیجات نیاز دارد.

    noun countable informal

    مخمصه، دردسر، گرفتاری، مشکل، گیر

    I am in a big pickle.

    بدجوری گیر افتاده‌ام.

    He’s in a pickle after forgetting his wedding anniversary.

    او به‌خاطر فراموش کردن سالگرد ازدواجش توی دردسر است.

    noun countable informal

    ورزش (بیسبال) شرایط گرفتار شدن بین دو بِیس

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده

    Being caught in a pickle often results in an out.

    گرفتار شدن بین دو بیس معمولاً منجر به حذف بازیکن می‌شود.

    The catcher threw the ball to trap the runner in a pickle.

    کچر توپ را جوری پرتاب کرد تا رانر را بین دو بیس گیر بیندازد.

    verb - transitive

    ترشی انداختن، خیارشور درست کردن

    She pickles watermelon rind.

    او پوست هندوانه را ترشی می‌اندازد.

    She likes to pickle cucumbers every summer.

    او هر تابستان با خیار، خیارشور درست می‌کند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد pickle

    1. noun sticky situation
      Synonyms:
      difficulty predicament dilemma fix jam spot hole tight spot bind box corner hot water scrape disorder quandary
      Antonyms:
      pleasure boon
    1. verb preserve fruit or vegetable
      Synonyms:
      keep can cure salt steep marinade souse

    سوال‌های رایج pickle

    گذشته‌ی ساده pickle چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده pickle در زبان انگلیسی pickled است.

    شکل سوم pickle چی میشه؟

    شکل سوم pickle در زبان انگلیسی pickled است.

    شکل جمع pickle چی میشه؟

    شکل جمع pickle در زبان انگلیسی pickles است.

    وجه وصفی حال pickle چی میشه؟

    وجه وصفی حال pickle در زبان انگلیسی pickling است.

    سوم‌شخص مفرد pickle چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد pickle در زبان انگلیسی pickles است.

    ارجاع به لغت pickle

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «pickle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pickle

    لغات نزدیک pickle

    • - picket line
    • - picking
    • - pickle
    • - pickleball
    • - pickled
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    whisperer whether or not vet vocal tract venerableness v used ural exhaust unite in that case oval no matter any way you slice it upcoming غلبه غلو کردن قلوه‌سنگ قیلوله فغان صلیب حوالی حواله گل گوشت چرخ‌کرده بیغوله قیل‌وقال قدر قرابت غربت
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.