با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Boon

buːn buːn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    موهبت، نعمت، برکت
    • - Electricity and T.V. are among the boons of civilization.
    • - برق و تلویزیون جزو موهبت‌های تمدن هستند.
    • - The rainy weather was a boon for the farmers.
    • - هوای بارانی برای کشاورزان نعمت بود.
  • noun countable
    ادبی قدیمی خواهش، تمنا، استدعا
    • - The king granted his boon.
    • - سلطان تمنای او را اجابت کرد.
    • - The king granted the boon of a pardon to the condemned prisoner.
    • - شاه استدعای عفو زندانی محکوم را قبول کرد.
  • adjective
    همدم، شفیق، موافق (یار و رفیق)
    • - John is a boon companion, always ready to lend a helping hand.
    • - جان رفیقی شفیق است. او همیشه آماده است تا دست یاری دراز کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد boon

  1. noun advantage
    Synonyms: benefaction, benefit, benevolence, blessing, break, compliment, donation, favor, gift, godsend, good, good fortune, grant, gratuity, help, largess, present, windfall
    Antonyms: disadvantage

ارجاع به لغت boon

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «boon» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/boon

لغات نزدیک boon

پیشنهاد بهبود معانی