Boon

buːn buːn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
موهبت، نعمت، برکت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- Electricity and T.V. are among the boons of civilization.
- برق و تلویزیون جزو موهبت‌های تمدن هستند.
- The rainy weather was a boon for the farmers.
- هوای بارانی برای کشاورزان نعمت بود.
noun countable
ادبی قدیمی خواهش، تمنا، استدعا
- The king granted his boon.
- سلطان تمنای او را اجابت کرد.
- The king granted the boon of a pardon to the condemned prisoner.
- شاه استدعای عفو زندانی محکوم را قبول کرد.
adjective
همدم، شفیق، موافق (یار و رفیق)
- John is a boon companion, always ready to lend a helping hand.
- جان رفیقی شفیق است. او همیشه آماده است تا دست یاری دراز کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد boon

  1. noun advantage
    Synonyms:
    benefit advantage help good favor blessing gift donation present break windfall godsend good fortune grant largess compliment benevolence benefaction gratuity
    Antonyms:
    disadvantage

ارجاع به لغت boon

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «boon» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/boon

لغات نزدیک boon

پیشنهاد بهبود معانی