فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Deadlock

ˈdedlɑːk ˈdedlɒk

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb

حالت غیرفعالی که در اثر وجود دو نیروی متعادل ایجاد گردد، وقفه، بی‌تکلیفی، دچار وقفه یا بی‌تکلیفی شدن، بن‌بست

noun adverb

بن‌بست

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

a political deadlock

بن‌بست سیاسی

The negotiations have reached a deadlock.

مذاکرات به بن‌بست رسیده است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد deadlock

  1. noun stalemate, impasse
    Synonyms:
    tie draw standoff dead end halt impasse stalemate gridlock cessation pause full stop checkmate dilemma predicament quandary plight pickle corner hole posture Catch-22 box dead heat wall
    Antonyms:
    agreement breakthrough

ارجاع به لغت deadlock

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «deadlock» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/deadlock

لغات نزدیک deadlock

پیشنهاد بهبود معانی