با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Plight

plaɪt plaɪt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

noun verb - transitive C2
متعهد شدن، تعهد دادن، گرفتاری، مخمصه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- the plight of the homeless
- بدبختی بی‌خانمان‌ها
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد plight

  1. noun dilemma, difficulty; situation
    Synonyms: bad news, circumstances, condition, corner, double trouble, extremity, fix, hole, impasse, jam, perplexity, pickle, pinch, predicament, quandary, scrape, spot, state, straits, tight situation, trouble
    Antonyms: blessing, boon, good fortune

Collocations

  • plight one's troth

    1- (در اصل) عهد کردن، قول دادن 2- نامزدکردن (برای زناشویی)، قول ازدواج دادن

ارجاع به لغت plight

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «plight» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/plight

لغات نزدیک plight

پیشنهاد بهبود معانی