فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Plight

plaɪt plaɪt

معنی و نمونه‌جمله

noun verb - transitive C2

متعهد شدن، تعهد دادن، گرفتاری، مخمصه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

the plight of the homeless

بدبختی بی‌خانمان‌ها

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد plight

  1. noun dilemma, difficulty; situation
    Synonyms:
    situation condition difficulty trouble predicament state spot circumstances fix jam pinch quandary scrape corner hole impasse extremity perplexity pickle tight situation straits double trouble bad news
    Antonyms:
    good fortune blessing boon

Collocations

plight one's troth

1- (در اصل) عهد کردن، قول دادن 2- نامزدکردن (برای زناشویی)، قول ازدواج دادن

ارجاع به لغت plight

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «plight» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/plight

لغات نزدیک plight

پیشنهاد بهبود معانی