گذشتهی ساده:
checkmatedشکل سوم:
checkmatedسومشخص مفرد:
checkmatesوجه وصفی حال:
checkmatingشهمات کردن، مات کردن، (مجازاً) شکست دادن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Esmail Hejazy checkmated me in five moves.
اسماعیل حجازی مرا در پنج حرکت مات کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «checkmate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/checkmate