امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Thwart

θwɔːrt θwɔːt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    thwarted
  • شکل سوم:

    thwarted
  • سوم‌شخص مفرد:

    thwarts
  • وجه وصفی حال:

    thwarting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun plural adjective adverb preposition
بی‌نتیجه گذاردن، خنثی کردن، حائل کردن، عقیم گذاردن، مخالفت کردن با، انسداد اریب، کج، در سرتاسر (چیزی) ادامه دادن یا کشیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- All the priests in the world have not been able to thwart lovers.
- همه‌ی کشیش‌های دنیا هم نتوانسته‌اند جلو عشاق را بگیرند.
- He did not dare to thwart the whims of the king.
- او جرئت نکرد که با هوس‌های سلطان مخالفت کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد thwart

  1. verb stop, hinder
    Synonyms: baffle, balk, beat, bilk, check, circumvent, confuse, counter, crab, cramp, crimp, cross, curb, dash, defeat, disappoint, ditch, dodge, double-cross, duck, foil, foul up, frustrate, give the slip, hold up, impede, louse up, match, obstruct, oppose, outwit, pit, play off, prevent, queer, restrain, ruin, scotch, skin, snafu, stymie, take down, take wind out of, trammel, upset, upset one’s apple cart
    Antonyms: aid, assist, encourage, forward, help

ارجاع به لغت thwart

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «thwart» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/thwart

لغات نزدیک thwart

پیشنهاد بهبود معانی